آن خاطره ای که در ذهن من از عیدی سبز مانده است، باید برای خیلی سالها پیش باشد. زمان و مکان آنرا بیاد نمی آورم، تنها خانه ای را بیاد دارم که بوی کاهگل می داد و یک درب بزرگ چوبی داشت که باید تمام قد خم می شدی تا وارد خانه ای شوی که بوی بهشت با خود داشت. باید خیلی وقت پیش باشد، چراکه هنوز صدای خنده های تمام نشدنی را میان کوچه ها می شنیدم. و من زنی را بیاد دارم که میان عطر فریبنده خانه اش، با مهربانی سکه ای در دستانم گذاشت. 

عید سبز امسال را با مادر بودم، شاید همین بود که حس و حال عید آن سالها را داشتم. فرق آن در قامت خمیده مادری بود که آن سالها دست در دستش داشتم و اما امسال او دست در دست من داشت. مردم التپه اما، دنیای دوست داشتنی و عزیزی دارند. جای شما میان این همه صفا و صمیمیت خالی بود. 

و اما حکایت من، یک تشکر به این مردم بدهکارم. برای این اعتماد و حس خوبی که از میان خانه های آنان می گیرم. 

استوار می مانیم

تنها برای دل پاک مردم روستایم 

التپه .. 

***


 شنیدم پیری می گفت، پاییز امسال، زودتر از همیشه آمده است. دیر زمانی است که درختان انار آن دورها، رخت سبز از تن بدر آورده و لباس پاییز را پوشیده اند. روستای بوی نارنگی های کال و انار های ترش دارد. 
صبح عید است .. 






سید مریم، زن عمو و بزرگ فامیل؛ رسم ادب بود که عید را از خانه اش شروع کنم. 


پسر بچه های شیطان بخشی از راه را همراه من بودند. گاهی آدم دلش می خواهد هر چه که دارد را بدهد و فقط برگردد به این بینظیر روزهای زندگی .. 


روستا حال و هوای عید دارد .. 





خانه ها را گشتم، کوچه هایی که عطر پاییز با خود داشت و روستایی که بالا محل و پایین محل آن صفای روح نواز دارد. دست مریزاد به اهل آبادی و زنان و مردانی که عشق را می توان با تمام وجود از بودن در کنار آنان حس کرد .. 











عید امسال تنها یک دلگیری داشت، خانه ای که نشان از سید ابراهیم در خود نداشت. زود از میان ما رفت و هزار هزار خاطره از خود بجا گذاشت. روحت شاد سید ابراهیم عزیز .. 





نمازی که پی قد قامت موج می خوانیم .. 


سید یونس همکار دیروز ها که این روزها با بازنشتگی خود بزمی گرفته است. وقتی از کنار ما رفت، جای خالی اش را حس می کنم که همیشه پی تکه نانی و یا مانده خورشتی سری به اتاقش می زدم. 



لحظات ملکوتی نهار ظهر که مدیون هستید اگر فکر کنید که با یک برنامه ریزی قبلی هنگام نهار، به منزل سید یونس رسیدیم .. 








گربه ها را هم از نهار ظهر بی نصیب نگذاشتند .. 


ذات نوجوانی کنجکاوی پشت هر درختی است .. 
ما هم این روزها را سپری کرده ایم، فراموشم نشود .. 


بطور کل در این روز عزیز، هر گونه پرهیز غذایی کنار گذاشته می شود و شرمنده خود و اندرونی نشده ایم .. 
دست مریزاد به خانم های هنرمند روستا .. 






عید شما هم مبارک .. 





نگاه .. 



بودن کنار حاج آقا حسینی یا سید حبیب خودمان کمی طولانی تر بود. فرصت را غنیمت شمردم و از گذشته ها پرسیدم، از روزهای خوب و بد التپه. چقدر حرف در میان دالان زمان نهفته است .. 



لحظه .. 


لبان همیشه خندانت، دل با صفایت و مهربانی ات را عشق است .. 


التپه ای های عزیز .. 









سید محمد همان صفا و لوطی گری گرفتار در خاطرات مرا دارد. قرار گذاشتیم و قولی بهم دادیم. قرار بر این شد که به روزی (همین زودی ها) سفری کوتاه به سرزمین پدری برویم و برایم از هزار هزار خاطره پدر بگوید .. 


کوچکترین سیدی که امروز شکار دوربین شد. ( نوه پسری آقای سید حسین جعفری). 


دلتان را عشق است. بودن در کنار شما و خانه پر از مهرتان از بهترین لحظه های امروز بود .. 


بساط شام آماده می شود و ما هنوز بسیار خانه ها را نگشته ایم .. 


چقدر خانه مانده است که نرفته ایم. گرچه دل کنار مردمان روستایم ماند. وقت اندک و شام عروسی منتظر .. 
باز هم کنار هم محله ای ها خواهم آمد .. 
منتظر نظرات، پیشنهادات و انتقادات خوانندگان جان هستم ..